loading...

شهر شمشک دربندسر بهشت رودبار قصران

اجتماعی .عمومي. شهدا. ،فرهنگي .رودبار قصران به ويژه .شهر شمشک دربندسر

بازدید : 540
شنبه 30 آبان 1399 زمان : 23:37

تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد...

او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می‌گذارند، اما کسی نمی‌آمد.

سرانجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره‌ها کلبه‌‌‌ای بسازد تا خود را از عوامل زیان بار محافظت کند و داراییهای اندکش را در آن نگه دارد.

اما روزی که برای جستجوی غذا بیرون رفته بود، به هنگام برگشتن دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می‌رود. متاسفانه بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.

از شدت خشم و اندوه درجا خشک اش زد. فریاد زد: '' خدایا چطور راضی شدی با من چنین کاری کنی؟''

صبح روز بعد با صدای بوق کشتی‌‌‌ای که به ساحل نزدیک می‌شد از خواب پرید. کشتی‌‌‌ای آمده بود تا نجاتش دهد.

مرد خسته، از نجات دهندگانش پرسید: شما از کجا فهمیدید که من اینجا هستم؟

آنها جواب دادند: ما متوجه علائمی‌که با دود می‌دادی شدیم.

وقتی که اوضاع خراب می‌شود، ناامید شدن آسان است. ولی ما نباید دلمان را ببازیم.

چون حتی در میان درد و رنج دست خدا در کار زندگی مان است.

آنتونی_رابینز

فروش آپارتمان همافران نوشهر
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی