loading...

شهر شمشک دربندسر بهشت رودبار قصران

اجتماعی .عمومي. شهدا. ،فرهنگي .رودبار قصران به ويژه .شهر شمشک دربندسر

بازدید : 369
پنجشنبه 7 آبان 1399 زمان : 11:39

داستانی که همه باید بخوانند👇🌹

ماجرای نماز بدون وضوی امام جماعت

دکتر حسام الدین آشنا در یادداشتی نوشت

حدود 20 سال پیش منزل ما خیابان 17 شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشنهای مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می‌رفتیم پیش نماز مسجد حاج آقایی بود بنام شیخ‌هادی که امور مسجد را انجام میداد و معتمد محل بود

یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم

منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در این حين، در یکی از دستشویی‌ها باز شد و شیخ‌هادی از آن بیرون آمد با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون اینکه وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد.

من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو می‌گیرد و با کمال شگفتی دیدم شیخ‌هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یکسره بعد از خواندن اذان و اقامه نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند من که کاملا گیج شده بودم سریعا به حاج علی که سالهای زیادی با هم همسایه بودیم گفتم حاجی شیخ‌هادی وضو ندارد

خودم دیدم از دستشویی اومد بیرون ولی وضو نگرفت. حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت خیلی خوب فرادا می‌خوانم.

این ماجرا بین متدینین پیچید ، من و دوستانم برای رضای خدا، همه را از وضو نداشتن شیخ‌هادی آگاه کردیم و مامومین کم کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جائیکه بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند.

زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت ، بچه‌های شیخ هم برای این آبروریزی ، پدر را ترک کردند .

دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ‌هادی بود آیا اصلا مسلمان است ؟ آیا جاسوس است ؟ و آیا ...

شیخ بعد از مدتی محله‌ی ما را ترک کرد و دیگر خبری از او نبود

بعد از دوسال از این ماجرا، من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم در مکه بخاطر آب و هوای آلوده بیمار شدم. بعد از بازگشت به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد .

روز بعد وقتی می‌خواستم برای نماز به مسجد بروم تصمیم گرفتم قبل از آن به درمانگاه بروم و آمپول بزنم ،پس از تزریق به مسجد رفتم و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم.

درحال خارج شدن از دستشویی، ناگهان به یاد شیخ‌هادی افتادم چشمانم سیاهی می‌رفت، همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد انگار دنیا را روی سرم خراب کردند. نکند آن بیچاره هم می‌خواسته جای آمپول را آب بکشد .! نکند ؟! ؟! نکند ؟!

دیگر نفهمیدم چه شد. به خانه برگشتم تا صبح خوابم نبرد و به شیخ‌هادی فکر میکردم که چگونه من نادان و دوستان و متدینین نادان تر از خودم ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم .. خانواده اش را نابود کردیم

از فردا، سراسیمه پرس و جو را شروع کردم تا شیخ‌هادی را پیدا کنم.

به پیش حاج ابراهیم رفتم به او گفتم برای کار مهمی‌دنبال شیخ‌هادی میگردم او گفت : شیخ دوستی در بازار حضرت عبدالعظیم داشت و گاه گاهی به دیدنش میرفت اسمش هم حاج احمد بود و به عطاری مشغول بود.

پس از خداحافظی با حاج احمد یکراست به بازار شاه عبدالعظیم رفتم و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم. خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم بعد چند دقیقه جستجو پیر مردی با صفا را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن می‌خواند سلام کردم جواب سلام را با مهربانی داد و گفتم ببخشید من دنبال شیخ‌هادی میگردم ظاهرا از دوستان شماست ، شما او را می‌شناسید ؟

پیرمرد سری تکان داد و گفت دو سال پیش شیخ‌هادی در حالیکه بسیار ناراحت و دلگیر بود و خیلی هم شکسته شده بود پیش من آمد ، من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم.

بسیار تعجب کردم وعلتش را ازپرسیدم او در جواب گفت: من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون اینکه از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده ام ،خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند ، خانواده ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند ودیگر نمی‌توانم در این شهر بمانم ، فقط شما شاهد باش که با من چه کردند.

بعد از این جملات گفت : قصد دارد این شهر را ترک گفته و به عراق سفر کند که در جوار حرم امیرالمومنین (ع) مجاور گردد تا بقیه عمرش را سپری کند او رفت و از آن روز به بعد دیگر خبری از او ندارم ...

ناگهان بغضم سرباز کرد و اشکهایم جاری شد که خدای من این چه غلطی بود که من مرتکب شدم

الان حدود 20 سال است که از این ماجرا می‌گذرد و هر کس به نجف مشرف میشود من سراغ شیخ‌هادی را از او میگیرم ولی افسوس که هیچ خبری از شیخ‌هادی مظلوم نیست.

دوستان ، ما هر روز چقدر آبروی دیگران را می‌بریم؟ !

چقدر زندگی‌ها را نابود می‌کنیم؟

داستان واقعی یک خانم ٦٥ ساله
بازدید : 574
پنجشنبه 7 آبان 1399 زمان : 11:39

سلام علیکم. عنایت فرمائید این متن را با توجه بیشتر مطالعه فرمائید...

میخواهم بهتون بگم آیا یادتون هست که

از بچگی تا الآن هر وقت هر کاری خوبی را کردیم و انجام میدیم بهمون میگفتن انشاء الله خیر ببینی... میگفتن

خیر ببینی پسرم

خیر ببینی دخترم

خیر ببینی جوان

وقتی صبح از خواب بیدار میشیم ، به یکدیگر میگوئیم :
صبح به خیر.

در طول روز به یکدیگر میگوئیم :
روز به خیر.

شاید در طول روز ، این کلمه رو چند بار تکرار کنیم ، و برای یکدیگر طلب خیر کنیم.

ولی واقعاً این خیری که همه در جستجوی او هستند، و از خدا میخواهند. چیست؟

قران کریم می‌فرماید : همه انسان‌ها شدیداً در پی خیر هستند.
همه در جستجوی بهترین‌ها هستند.

إنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيد.
(عادیات/۸)

انسان بسیار دوستدار خیر است.

ولی هر کسی این خیر را در چیزی می‌بیند؟

یکی در خانه‌ی خوب

یکی در ماشین خوب

یکی در شغل خوب

یکی در همسر و فرزندان خوب

و هزاران چیز دیگر...

ولی واقعاً این خیرِ راستین چیست؟

قرآن کریم می‌فرماید حضرت موسی وقتی خائف و ترسان از بین فرعونیان می‌گریخت ، این جمله رو زمزمه می‌کرد:

ربِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیر.
(قصص/۲۴)

پروردگارا. من به آنچه که تو از خیر بر من نازل کنی محتاجم...

یعنی خدایا من نمیدانم خیرم در چیست.

ولی اون بهترین رو که خیر من در آن است ، بر من نازل کن.

خیلی از ماها ، این آیه رو در قنوت نمازهایمان میخوانیم ، و مدام از خدا طلب خیر می‌کنیم.

خیری که حتّی نمیدونیم چی هست.

فقط همین قدر میدونیم که اون چیزی که مردم فکر می‌کنند ، نیست...

خُب حالا

میخواهید بدانید خیرِ واقعی تمام بشریت در چیست؟

یه آیه‌ در قرآن هست که بارها و بارها آنرا دیده ایم و خوانده ایم و شنیده ایم ، ولی متاسفانه به راحتی از کنارش عبور کردیم. و اصلا به آن توجه نکردیم.

خدا به صراحت این خیر را در قرآنش به همگان معرفی کرده است: که میفرماید

بقِيَّةُ اللهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.

بقية الله همان خیرِ شماست. اگر از اهل ایمان باشید.

این خیر که همه دنبالش هستند ، چیزی نیست جز بقیه‌الله.

جز پدر مهربانم. جز آقا و مولایم صاحب الامرامام‌ زمانم(عج)

اون خیری که همه رهایش کردند ، و آنرا به بهای اندکی فروختند.😭😭

خیرِ واقعی یعنی اهلبیت.

در زیارت ‌جامعه‌ کبیره خطاب به اهلبیت میگوئیم :

انْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ اوَّلَهُ، وَ اصْلَهُ وَ فَرْعَهُ، وَ مَعْدِنَهُ وَ مَاْویهُ وَمُنْتَهاهُ.

هر جا صحبت از خیر باشد، شما اهلبیت اوّل و آخر و اصل و فرع و معدن و جایگاه آن خیر هستید.

أللَّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکْ الفرج
.
اگر مشتاق کار خیر هستید. برای همه منتظران و عاشقان مولا صاحب الامر بفرستید و در ثواب آن شریک شوید...
جزاکم الله خیرا؛
التماس دعا
یاعلی مدد.

داستان امام جماعتی که بدون وضو نماز خواند
بازدید : 332
چهارشنبه 6 آبان 1399 زمان : 8:39

به افتخار تمام مادر‌های عزيز ❤️😍

قدرشونو بدونيد اونا هستن كه عاشقتونن ...

تفاوت خواب مامان و بابا 👌🏻

مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا میکردند

که مامان گفت:”من خسته ام و دیگه دیروقته ،میرم که بخوابم ” مامان بلند شد ، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ‌های ناهار فردا شد ،سپس ظرف‌ها را شست ،برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد ،قفسه‌ها را مرتب کرد ،شکرپاش را پرکرد ،ظرف‌ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پرکرد .

بعد همه لباس‌های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت ،پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت .اسباب بازی‌های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند.

گلدان‌ها را آب داد ،سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت

بعد ایستاد و خمیازه‌‌‌ای کشید و کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد ،کنار میز ایستاد و یادداشتی برای معلم نوشت ،مقداری پول را برای سفر شمرد و کنارگذاشت وکتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت . بعد کارت تبریکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت ،آدرس را روی آن نوشت و تمبرچسباند ؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و هردو را درنزدیکی کیف خود قرار داد و سپس دندان‌هایش را مسواک زد.

باباگفت: “فکرکردم ،گفتی داری میری بخوابی

” و مامان گفت:” درست شنیدی دارم میرم.”

سپس چراغ حیاط را روشن کرد و درها را بست.

پس ازآن به تک تک بچه‌ها سرزد ، چراغ‌ها راخاموش کرد ،لباس‌های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت ،جوراب‌های کثیف را درسبد انداخت ،با یکی از بچه‌ها که هنوز بیداربود و تکالیفش را انجام میداد گپی زد ،ساعت را برای صبح کوک کرد ،لباس‌های شسته را پهن کرد ،جاکفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگر را به فهرست کارهای مهمی‌که باید فردا انجام دهد ،اضافه کرد

سپس به دعا و نیایش نشست.

در همان موقع بابا تلویزیون را خاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد ،گفت: ” من میرم بخوابم” و بدون توجه به هیچ چیز دیگری ،دقیقاً همین کار را انجام داد

و اين است تفاوت خواب مادرو پدر ...

بهشت زیر پای مادران نيست بلكه بهشت خانه ايست كه مادرم در‌‌ان‌است

مادری رو به فرزندش کرد و او را نصیحت کرد:

فرزندم: روزی از روزها مرا پیر و فرتوت خواهی دید...

و در کارها یم غیر منطقی!!

در آن وقت لطفا به من کمی‌وقت بده و صبر کن تا مرا بفهمی.

هنگامی‌که دستم میلرزد و غذایم بر روی لباسم میریزد؛

هنگامی‌که از پوشیدن لباسم ناتوانم؛ پس صبر کن و سالهایی را به یاد آور که کارهایی که امروز نمیتوانم انجام دهم، به تو یاد میدادم 😓😓

اگر دیگر جوان و زیبا نیستم؛ مرا ملامت نکن و کودکی ات را به یاد آور، که تلاش میکردم تو را زیبا و خوشبو کنم.

اگر دیگر نسل شما را نمیفهمم به من نخند، ولی تو گوش و چشم من ؛ برای آنچه نمیفهمم باش.

من بودم که ادب را به تو آموختم.

من بودم که به تو آموختم چگونه با زندگی روبه رو شوی.پس چگونه امروز به من میگویی چه کنم و چه نکنم.؟؟؟!!!

از کند شدن ذهنم و آرام صحبت کردنم و فکر کردنم هنگام صحبت با تو خسته نشو ،چون خوشبختی من اکنون این است که باتو باشم. تو اکنون تمام زندگی من هستی.

من همچنان میدانم که چه میخواهم، فقط برای انجام کارهایم به من کمک کن.

هنگامی‌که پاهایم مرا برای رسیدن به مقصد یاری نمیکند، با من مهربان باش.

اکنون که پیرم از گرفتن دستم هنگام راه رفتن خجالت نکش؛ که در کودکی ات که ناتوان بودی من دست تو را میگرفتم.

من دیگر مثل تو جوان نیستم و به سادگی، مرگ در انتظار من است.💔💔 در کنار من باش و مرا تنها نگذار.

هنگامی‌که از خطای من چیزی به یاد آوردی بدان که من جز مصلحت تو چیزی نمیخواستم.

خطا‌های مرا ببخش تا خدا تو را بیامرزد.

هنوز هم خنده و بازی‌های تو مرا خوشحال میکند.

مرا از همصحبتی خودت محروم نکن.

هنگام تولدت با تو بودم ؛ پس هنگام مرگم با من باش.

لازم است این متن را همه بخوانند تا احساس مادرشان را هنگامی‌که پیر شد بفهمند

فعال شدن یک آتشفشان در روسیه خطرآفرین شد
بازدید : 330
سه شنبه 5 آبان 1399 زمان : 5:38

☆بخون من که اشکم در اومد☆

👇

☺وقتی يك سالت بود مشغول شد به غذا دادن و شستنت.

😡و تو با گریه‌های طولانی شب از او تشکر کردی.

👇👇

☺وقتی دو سالت بود مشغول شد به اموزش دادنت به راه رفتن

😡اما تو با فرار از‌‌ان‌هنگامی‌که صدایت میکرد از او تشکر کردی

👇👇

☺وقتی سه سالت بود مشغول شد به غذاهای خوشمزه برایت پختن

😡و تو با ریختن غذا بر روی زمین ازش تشکر کردی

👇👇👇👇

☺وقتی چهار سالت بود مشغول شد به دادن مداد به دستت تا نوشتن را یاد بگیری

😡و تو با خط خطی کردن روی دیوار از او تشکر کردی

☺وقتی پنج سالت بود مشغول شد به پوشاندن بهترین لباساها برای عید

😡وتو با کثیف کردن لباسها از او تشکر کردی

👇👇

☺وقتی شش سالت بود مشغول شد به ثبت نام کردن تو در مدرسه

😡وتو با جیغ و داد که نمیخواهم بروم به مدرسه از او تشکر کردی

👇👇

☺وقتی که ده سالت بود مشغول شد به منتظر ماندنت برای برگشت از مدرسه تا تو را در اغوش بگیرد

😡و تو با زود رفتن به اتاقت از او تشکر کردی

👇👇

☺وقتی پانزده سالت بود مشغول شد به گریه کردن برای پیروز شدنت

😡وتو با خواستن هدیه بابت پیروزیت از او تشکر کرد

👇👇

☺وقتی بیست سالت بود مشغول شد به تمنای اینکه با اوبه خانه فامیل و اشنایان بروی

😡وتو بارفتن و نشستن پیش دوستانت از او تشکر کردی

👇👇👇

☺وقتی بیست و پنج سالت بود تو را در امور ازدواجت کمک کرد

😡و تو با دور شدن از او ونشستن کنار همسرت از او تشکر کردی

👇👇

☺وقتی که سی سالت بود مشغول شد به گفتن بعضی از نصیحتها به تو که درمورد کودکان است

😡و تو با گفتن این جمله که در کارهایمان دخالت نکن از او تشکر کردی

👇👇

☺وقتی سی و پنج سالت بود ،زنگ زد که تو را برای ناهار دعوت کند

😡و تو با گفتن این روزها مشغولم از او تشکر کردی

👇👇

☺وقتی چهل سالت بود خبرت کرد که مریض است و نیاز دارد که از او مراقبت کنی

😡و تو با گفتن رنج و زحمت از والدین به فرزندان منتقل میشود از او تشکر کردی

😔و در روزی از روزها از این دنیا میرود و عشقش نسبت به تو هنوز در قلبش است اگر مادرت هنوز کنارت است او را رها مکن و محبتش را فراموش نکن وکاری کن که راضی باشد

👇

چون در تمام زندگی فقط یک ♡مادر♡ داری

و وقتی میمیردانگاه ملائکه میگویند که فوت شد‌‌ان‌کسی که به سبب‌‌ان‌به تو رحم میشد(اتقوا الله فی الامهات)

این پیام برای هر انسانی که عزیز است برای مادرش😘

مادر♡ : اگر گرسنه شدی رستوران است

اگر مریض شدی بیمارستان است

اگرخوشحال شدی جشن است

اگر خوابیدی بیدارکننده است

اگر غائب شدی دعاگویت است

ایا با او به احسان و نیکی رفتار کردی......

داخل منزل میشویم و میگوییم : مادر کجاست؟

با انکه از او چیزی نمیخواهیم

انگار وطن است!! از او دور میشویم و برمیگردیم که او را ببینیم

خداوندا از مادرم سه چیز را دور کن

تنگی قبر،اتش جهنم،و فتنه‌های قبر

سلامتی همه مادر‌ها و طلب آمرزش برای مادران آسمانی

پیش‌بینی تحرک گسل شمال زنجان دور از انتظار نیست/ راهکار مسئولان استانی چیست؟
بازدید : 337
دوشنبه 4 آبان 1399 زمان : 3:38

طوبا خانم که فوت کرد همه گفتند چهلم نشده حسین آقا می‌رود یک زن دیگر می‌گیرد. سه ماه گذشت و حسین آقا به جای اینکه برود یک زن دیگر بگیرد، هر پنجشنبه می‌رفت سر خاک. ماه چهارم خواهرش آستین زد بالا که داداش تنهاست و خواهر برادرها سرگرم زندگی خودشان هستند، خیلی نمی‌رسند که به او برسند. طلعت خانم را نشان کرد و توی یک مهمانی نشان حسین آقا داد. حسین آقا که برآشفت « همه » گفتند یکی دیگر که بیاید جای خالی زنش پُر می‌شود. حسین آقا داد زد جای خالی زنم را هیچ زنی نمی‌تواند پر کند. توی اتاقش رفت و در را به هم کوبید.

« همه » گفتند یک مدتی تنها باشد مجبور می‌شود جای خالی زنش را پر کند. مرد زن می‌خواهد. حسین آقا ولی هر پنجشنبه می‌رفت سر خاک. سال زنش هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت. « همه » گفتند امسال دیگر حسین آقا زن می‌گیرد. سال دوم و سوم هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت.

هر وقت یکی پیشنهاد می‌داد حسین آقا زن بگیرد، حسین آقا می‌گفت آنموقع که بچه‌ها احتیاج داشتند اینکار را نکردم، حالا دیگر از آب و گل درآمدند. حرفی از احتیاج خودش نمی‌زد، دخترها را شوهر داد و به پسرها هم زن، اما وعده‌ی پنجشنبه‌ها سر جایش بود. « همه » گفتند دیگر کسی توی خانه نمانده، بچه‌ها هم رفته اند، دیگر وقتش است، امسال جای خالی طوبا خانم را پر می‌کند. حسین آقا ولی سمعک لازم شده بود، دیگر گوش‌هایش حرفهای « همه » را نمی‌شنید.

دیروز حسین آقا مُرد. توی وسایلش دنبال چیزی می‌گشتند چشمشان افتاد به کتاب خطی قدیمی‌روی طاقچه، دخترش گفت خط باباست، اول صفحه نوشته بود:« هر چیز که مال تو باشد خوب است، حتی اگر جای خالی « تو » باشد، آخر جای خالی توی دل مثل سوراخ توی دیوار نیست که با یک مُشت کاهگل پر شود. هزار نفر هم بروند و بیایند آن دل دیگر هیچوقت دل نمی‌شود.»

به عشق شبهایی که صدایت را میشنوم .....
بازدید : 395
دوشنبه 4 آبان 1399 زمان : 3:38

چهل حدیث آخر الزّمان:

۱- در آخرالزمان، ثروتمند شدن به وسیله‌ی غصب و تجاوز است. حضرت محمد(ص)

۲- در آخرالزمان، به مؤمنان واقعی ابله و بی عقل می‌گویند. امام صادق(ع)

۳- در آخرالزمان، ریا فراوان می‌شود. حضرت محمد(ص)

۴- در آخرالزمان، از اسلام فقط نام آن باقی می‌ماند. حضرت محمد(ص)

۵- در آخرالزمان، حق کاملا پوشیده می‌شود. حضرت علی(ع)

۶- در آخرالزمان، اسراف می‌کنند؛ حتی در آب وضو و غسل. حضرت محمد(ص)

۷- در آخرالزمان، شب‌ها دیر می‌خوابند و نماز صبح قضا می‌شود. حضرت محمد(ص)

۸- در آخرالزمان، مؤذّنان به مظلومان پناهنده می‌شوند. حضرت محمد(ص)

۹- در آخرالزمان، قبله‌ی مردان زنانشان خواهند بود. حضرت محمد(ص)

۱۰-در آخرالزمان، مردم از علما می‌گریزند. حضرت محمد(ص)

۱۱-در آخرالزمان، مؤمن پست و فاسق عزیز می‌شود. امام حسن عسکری(ع)

۱۲-در آخرالزمان، زنان بد حجاب و عریان می‌شوند. حضرت علی(ع)

۱۳-در آخرالزمان، علما را با لباس زیبا می‌شناسند. حضرت محمّد(ص)

۱۴-در آخرالزمان، اسلام چون ظرف واژگون شده می‌ماند. حضرت علی(ع)

۱۵-در آخرالزمان، برای حفظ دین باید از محل گناه گریخت. حضرت محمد(ص)

۱۶-در آخرالزمان، گناه خویش را به گردن خدا می‌نهند. حضرت محمد(ص)

۱۷-در آخرالزمان، بعضی از علما ریاکار می‌شوند. حضرت محمد(ص)

۱۸-در آخرالزمان، امّت حضرت محمد(ص) هفتاد و سه گروه می‌شوند. حضرت محمد(ص)

۱۹-در آخرالزمان، بهترین مونس مردم کتاب است. امام صادق(ع)

۲۰-در آخرالزمان، عبادت را وسیله برتری طلبی می‌دانند. حضرت علی(ع)

۲۱-در آخرالزمان، حج را برای تجارت انجام می‌دهند. حضرت محمد(ص)

۲۲-در آخرالزمان، سلامت دین در سکوت بیشتر است. امام زمان(عج)

۲۳-در آخرالزمان، زشتی‌ها افزایش می‌یابد. حضرت علی(ع)

۲۴-در آخرالزمان، به علت گناه باران در وقتش نازل نمی‌شود. حضرت محمد(ص)

۲۵-در آخرالزمان، هر کس بیشتر در خانه بماند ایمانش حفظ می‌گردد. امام باقر(ع)

۲۶-در آخرالزمان، مؤمنان اعمالشان را با ریا انجام می‌دهند. حضرت محمد(ص)

۲۷- در آخرالزمان، رشوه را به اسم هدیه حلال می‌کنند. حضرت محمد(ص)

۲۸-در آخرالزمان، گرد و غبار ربا همه را فرا می‌گیرد. حضرت محمد(ص)

۲۹-در آخرالزمان، حضرت عیسی(ع) پشت سر امام زمان زمان(عج) نماز می‌خواند. حضرت محمد(ص)

۳۰-در آخرالزمان، هرکه دینش را حفظ کند اجر پنجاه صحابه پیامبر را دارد. حضرت محمد(ص)

۳۱-در آخرالزمان، شیعیان واقعی با گریه بر امام حسین(ع) دل مادرش را شاد می‌کنند. حضرت محمد(ص)

۳۲-در آخرالزمان، از فتنه‌ها به قم پناه ببرید. امام صادق(ع)

۳۳-در آخرالزمان، بعضی از مردم گرگ صفت می‌شوند. حضرت محمد(ص)

۳۴-در آخرالزمان، مردم غصه از بین رفتن دینشان را نمی‌خورند. حضرت محمد(ص)

۳۵-در آخرالزمان، هیچ چیز سخت تر از مال حلال و دوست باوفا یافت نمی‌شود. امام‌هادی(ع)

۳۶-در آخرالزمان، حفظ زبان بهترین کار است. امام باقر(ع)

۳۷-در آخرالزمان، مؤمن واقعی از غصه آب می‌شود. حضرت علی(ع)

۳۸-در آخرالزمان، در اوج فتنه‌ها به قرآن پناه ببرید. حضرت محمد(ص)

۳۹-در آخرالزمان، ارزش دین در نظر مردم پایین می‌آید و دنیا باارزش می‌شود. حضرت محمد(ص)

۴۰-در آخرالزمان، مرد از زنش اطاعت کرده و از پدر و مادرش نا فرمانی می‌کند. حضرت محمد(ص)

✅نشردهیداجرتون باخدا

📚کتاب چهل حدیث آخرالزمان

به عشق شبهایی که صدایت را میشنوم .....
بازدید : 370
دوشنبه 4 آبان 1399 زمان : 3:38

بازدید : 327
يکشنبه 3 آبان 1399 زمان : 3:37

@kkhoda1

🍃 مادر 🍃

مادر‌‌‌ای تنهاترین شب زنده دار

مادر‌‌‌ای محبوبه شب در بهار

مادر‌‌‌ای دشت شقایق در کویر

مادر‌‌‌ای عطر حقایق در مسیر

مادر‌‌‌ای پاکیزه دامن کوه درد

مادر‌‌‌ای رخساره‌ی تو زرد زرد

مادر‌‌‌ای گیسو طلایی ؛ نازنین

مادر‌‌‌ای ماه خیالم ؛ مه جبین

مادر‌‌‌ای روشنگر شب‌های تار

مادر ای آرامبخش بیقرار

مادر‌‌‌ای هر بوسه تو دلبری

مادر‌‌‌ای استاد مهر و سروری

مادر‌‌‌ای آب حیات و ریشه ام

مادر‌‌‌ای روح تو در اندیشه ام

مادر‌‌‌ای تندیس عشق و ساد گی

تقديم به تمام مادران عزيز

تقدیر و تشکر از دانش آموزان و همکاران برتر ورزش دبيرستان متوسطه دوم غيرانتفاعي سمابروجرد
بازدید : 363
يکشنبه 3 آبان 1399 زمان : 3:37

✅دنیا دارمکافات هست عبرت بگیریم

این قصه را پلیسی عراقی روایت می‌کند که خود شاهد ماجرا بوده است ؛

میگفت :

مردی بود که قصابی داشت ، هر روز حیوانی را سر می‌برید و به فروش می‌رساند ....

در یکی از روزها زنی را در آن طرف خیابان دید که روی زمین افتاده بود ...

به آن طرف دوید تا کمکش کند اما زن را در حالی یافت که چاقویی در سینه اش فرو کرده و رها ساخته بودند ،مرد تلاش کرد که چاقور را از سینه اش بیرون بیاورد و مردم او را در این حالت دیدند و با پلیس تماس گرفتند واورا متهم به کشتن آن زن نمودند ، پلیس او را برای تحقیقات به اداره برد و هر چه مرد ادعا کرد که بی گناه است و قضیه چنین نیست و قصد کمک داشته است حرفش را باور نکردند ...

دو ماه را در زندان سپری کرد و بالاخره حکم اعدام برای او صادر کردند ...

مرد که دیگر چاره‌‌‌ای برای خود نیافت به آنان گفت که قبل از اینکه مرا اعدام کنید بگذارید حرف خود را بزنم ...

من قبلا در رودخانه با قایق کار می‌کردم و مردم را از یک سوی رودخانه به سوی دیگر می‌رساندم ..اما یک روز زنی را سوار کردم که آن زن بسیار زیبا بود و من در فکرش افتادم ...

به خواستگاریش رفتم واو نپذیرفت تا اینکه یک سال گذشت و باز آن زن سوار قایقم شد و بچه‌‌‌ای را که پسرش بود همراه داشت ...

من به او گفتم اگر خودت را در اختیارم نگذاری فرزندت را در آب غرق می‌کنم واو نپذیرفت و من سر فرزندش را در آب کردم ...

آن زن با تمام توان خود فریاد می‌کشید اما فایده‌‌‌ای نداشت زیرا که کسی صدایش را نمی‌شنید ..

پسر زیر آب صدایش قطع شد .. ومن او را در آب انداختم .

سپس آن زن را کشتم و اورا نیز به آب انداختم ...

در آن موقع کسی نفهمید و امروز این جزای همان کار است که می‌بینم ...

....‌اما این زن را من نکشته ام پس دنبال قاتل او بگردید....

تقدیر و تشکر از دانش آموزان و همکاران برتر ورزش دبيرستان متوسطه دوم غيرانتفاعي سمابروجرد
بازدید : 383
يکشنبه 3 آبان 1399 زمان : 3:37

می‌خواستم خدا را نوازش کنم !

ندا رسید؛ کودک یتیم را نوازش کن

خواستم دستان خدا را بگیرم !

ندا آمد؛ دستان افتاده‌‌‌ای را بگیر

خواستم چهره خداوند را ببینم !

ندا آمد؛ به صورت مادرت بنگر

خواستم رنگ خدا را ببینم !

ندا آمد؛ بی رنگی عارفان را بنگر

خواستم به خانه خدا بروم !

ندا آمد؛ قلب انسان مومن را زیارت کن

خواستم صبر خدای را ببینم !

ندا آمد؛ بر زخم زبان بندگان صبر کن

خواستم که دیگر نخواهم ..

ندا آمد امورت را به او واگذار کن و برو

تقدیر و تشکر از دانش آموزان و همکاران برتر ورزش دبيرستان متوسطه دوم غيرانتفاعي سمابروجرد

تعداد صفحات : 2

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی